زندگی نامه شهیداحمد کشوری - وبلاگ منتظران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

ذری بر زندگی
‹‹ احمد ›› در تیر ماه 1332 در خانوادهای مذهبی و عاشق اهل بیت به دنیا آمد و دوران تحصیل خود را در ‹‹ کیاکلا ›› و شهرهای اطراف گذراند . او دوران مدرسه را به جهت استعداد فوق العاده ای که داشت ، به عنوان شاگرد ممتاز به پایان رساند .


احمد با صدای پر سوز خود به مجالس و محافل مذهبی شور خاصی می بخشید و در ایام محرم و رمضان به اداره محافل اسلامی عشق می ورزید و همه سعی و تلاش خود را برای نشان دادن چهره حقیقی اسلام و بیرون آوردن آن از قلبهایی که زورمندان و اربابان از خدا بی خبر برای آن درست کرده بودند ، بکار می برد و اعتقاد راسخ داشت که عامل به احکام دین مبین اسلام باشد . ‹‹ سردار شهید کشوری ›› در سال آخر دبیرستان ، با دو تن از همکلاسان خود ، دست به فعالیتهای سیاسی ـ مذهبی زد . او با کشیدن طرحها و نقشه های سیاسی علیه رژیم وابسته ، ماهیت آن را افشا می نمود . پس از اخذ دیپلم ، آماده ورود به دانشگاه می شد که با توجه به هزینه های سنگین آن و محرومیت مالی که داشت ، از رفتن به دانشگاه منصرف شد .
در سال 1351 وارد ارتش ( هوانیروز ) شد . البته همیشه از مسائلی که در آنجا می دید رنج می برد ، چرا که رفتارها ، مخالف افکار عقیدتی او بود .


‹‹ شهید کشوری ›› بدلیل هوش و استعدادی که داشت ، دوره های تعلیماتی خلبانی هلیکوپترهای ‹‹ کبرا ›› و ‹‹ جت ـ رنجر ›› را با موفقیت به پایان رساند . وی علاقه عجیبی به روحانیت داشت و بسیار افسوس می خورد که چرا روحانی نیست و بارها گفته بود : ‹‹ ای کاش در لباس روحانیت بودم . در آن صورت بهتر می توانستم حرفهایم را بزنم .››
‹‹ شهید کشوری ›› چندین بار به علت اعمالی که علیه رژیم انجام داده بود بازجوئی شد و حتی مورد تهدیدهای مختلف قرار گرفت . شبهای بسیار از مصیبتهای فقرا سخن میگفت و اشک می ریخت و فکر چاره بود و با همة خطراتی که متوجه او بود، به منزل فقرا می رفت و ضمن کمک به آنان ، ظلمهای شاه ملعون را برایشان روشن می ساخت .
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و زمانیکه غائلة کردستان شروع شد ‹‹ شهید کشوری ›› همانند کسی که عزیزی را از دست بدهد یا برادر در بند داشته باشد ، از بابت این ناامنی ناراحت بود .


برادر شهید تیمسار فلاحی در این خصوص می گفت : ‹‹ شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم و هنوز سخنانم تمام نشده بود که از صف جوانی بیرون آمد و دیدم ‹‹ کشوری ›› است .››
روزهای آغاز جنگ تحمیلی عراق را شهید شیرودی چنین بیان می کند : ‹‹ احمد ، استاد من بود و زمانی که صدام آمریکایی به ایران یورش آورد ، احمد در انتظار آخرین جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود . اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام ، عازم سفر شد . به او گفته بودند که بماند و پس از اتمام جراحی برود ، اما او در جواب گفت : ‹‹ وقتی که اسلام در خطر باشد ، من این سینه را نمی خواهم .››


آری ‹‹ کشوری ›› به جبهه رفت و چون گذشته ، سلحشورانه جنگید و مزدوران را به درک واصل کرد ، بطوری که بیابانهای غرب کشور را به گورستانی از تانکها و نفرات مزدور دشمن تبدیل نمود .
آری ...! سرانجام در روز 15 / 9 / 1359 نیایشهای شبانه اش به درگاه احدیت مورد قبول واقع گردید و در حالی که از مأموریت بسیار مشکل اما پیروز باز می گشت ، در دره ‹‹ میناب ›› ایلام مورد حمله نا برابر و ناجوانمردانه مزدوران بعثی قرار گرفت و در حالی که هلیکوپترش بر اثر اصابت راکتهای دو میگ به شدت در آتش می سوخت آن را به مواضع خودی رساند و آنگاه در خاک وطن شربت شیرین شهادت را مردانه نوشید و پیکر پاکش در بهشت زهرا میعادگاه عاشقان الله به خاک سپرده شد .

 

نظر یادت نره






تاریخ : شنبه 94/6/28 | 12:13 عصر | نویسنده : ahmadhoshangi | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.