تغییر اجتماعی یعنی چه؟ - وبلاگ منتظران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

تغییر اجتماعی یعنی چه؟

در یک نگاه کلی تغییر یعنی حرکت از یک وضعیت به وضعیت متفاوت. موضوع این تغییر می­تواند انسان باشد یا چیزهایی که انسان با آنها ارتباط دارد. بعنوان مثال پست و موقعیت یک کارمند است از این جهت دنیای ما در هر لحظه تغییر می­کند مثل آب و هوا و مثل فصلها. تمامی جمادات مثل کوهها که به مرور زمان فرسایش می­یابند در سطح اجتماع قدرتها شکل گرفته اوج می­گیرند و بعضا افت می­کنند در مجموع به نظر می­رسد که چرخ تاریخ به واسطه پدیده تغییر می­گردد.

تغییر پدیده­ای است در سطوح متفاوت در کوچکترین سطح در ارتباط با تغییر انسان سخن به میان می­آید. انسانها تغییر می­کنند و این تغییر اجتناب­ناپذیر است به لحاظ فیزیکی و روحی تغییر می­کنند. برخی از این تغییرات برنامه­ریزی شده و هدفمند می­باشند چون کمال انسانها در گرو تغییر است ولی برخی نتیجه اراده ما انسانها نیست مثل گذر عمر. در اینجا لازم است تا تعریف دقیقی از تغییر بخصوص از اجتماع تحلیل شود.

1.               تطور اجتماعی:

در یک بازه زمانی طولانی تغییراتی بوجود می­آید که به آن تطور اجتماعی می­گوییم به عنوان مثال تغییرات بوجود آمده به لحاظ شکل زندگی مثل مواهب مادی، علائق و ارزشها که وقتی در هاله بررسی قرار می­گیرد این نوع را بررسی تطوری می­گوییم.

2.              تحول اجتماعی:

این نیز مانند قبل ناظر بر تغییرات بلندمدت است با این تفاوت که تحول اجتماعی به تغییرات مثبت گفته می­شود مثل تکنولوژی در زندگی روزمره ما.

3.              رشد:

یک تغییر مثبت است که در بعد کوتاه مدت خودنمایی می­کند اصولا در واژه اقتصاد بروز می­کند در قالب افزایش صادرات و واردات، بهره­وری بنگاههای اقتصادی و یا خودکفائی اقتصادی از شاخصه­های رشد می­باشد.

4.              توسعه:

در جامعه ما کاربرد عینی دارد. توسعه یک تغییر دلخواه، برنامه­ریزی شده و به سمت کسب شاخص­های بهبود کیفیت در ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی می­باشد. توسعه می­تواند در یک فرآیند طولانی یا کوتاه مدت باشد اما بهترین آن توسعه متعادل که از هرگونه بحران بدور باشد و در نتیجه پایدار.

 

سئوالات اصلی مرتبط با تغییرات اجتماعی

فرض کنید شما از یک مراسم عروسی فیلم­برداری کرده­اید سپس وقتی مشغول رؤیت آن فیلم هستید در موارد خاصی فیلم را نگه می­دارید تا بتوانید در حال توقف بهتر تجزیه و تحلیل کرده یا در مورد آن صحبت کنید حالت توقف فیلم لحظاتی خواهد بود که اهمیت آن دقیقا مربوط به همان لحظه­ای می­شود که فیلم متوقف شده بنابراین بایستی آن لحظه را ثبت کرده و با خیال آسوده به بررسی آن بپردازید. اما بقیه فیلم که در حال حرکت بررسی می­کنید در ارتباط با لحظات قبل و بعد آن معنا می­یابد در این جا ما با یک فرآیندی روبرو خواهیم بود که این فرآیند در قالب زمانبندی گذشته، حال و آینده بوده و همگی در ارتباط با هم معنا می­یابد در این جا شما می­توانید در یک بازه وسیعتر موضوع را تحلیل و حتی مقایسه کنید. در علوم اجتماعی دقیقا شبیه به این مثال را در تغییرات اجتماعی داریم گاهی توجه ما به یک لحظه بوده و گاهی توجه ما به یک فرآیند است، فرآیندی که در آن حادثه­ای تولید شده و حتی از بین می­رود اینجا ما به عنوان مثال و به عنوان یک جامعه­شناس نگاه به موضوع می­کنیم یعنی نگاه به یک فیلم و نه نگاه به عکس این عمل شبیه تحلیل یک عکس است (فردگرائی) چرا که تحلیل مربوط به یک زمان مشخص است. حال اگر این بررسی را در یک فرآیند بلندمدت بعنوان مثال بین سالهای 1300 تا 1394 کاری انجام دهیم ما به تمام حوادثی که این بازه زمانی پیش آمده پرداخته و مجال مقایسه پیدا کرده­ایم اینجا ما با یک فیلم مواجه­ایم متناسب با این دو شیوه دو سنت در جامعه پدید می­آید سنت تحلیل و سنت تطبیق.

سنت تحلیل چیست؟

سنت تحلیل مبتنی بر یک مطالعه ایستا و در لحظه می­باشد این مطالعه به بررسی یک پدیده در یک لحظه مشخص پرداخته و از مقایسه آن با زمانها و مکانهای دیگر پرهیز می­کند بعنوان مثال تحلیلهای بروکراسی از خرده نظامهای اجتماعی اینگونه­اند.

سنت تطبیق چیست؟

مبتنی بر یک مطالعه پویا و در یک بازه زمانی مشخص می­باشد در اینجا مدیر جوامع را با یکدیگر مقایسه کرده و یا یک جامعه را در زمانهای مختلف بررسی می­کند بعنوان مثال ذکر انواع جوامع و ویژگیهای آن از زبان آقای کنت و وبر مدیران کلان جامعه­شناس به هر دو سنت نظر داشتند. آنها به وجهی هم اعتقاد به تغییر، هم اعتقاد به نظم و ثبات جوامع داشته­اند پس در بررسی نهایی به اینجا خواهیم رسید که مدیران در ارتباط با مفهوم تغییر بایستی سنت تطبیق آن جامعه مورد هدف خود را مورد بررسی دقیق قرار دهد.

به عنوان دومین موضوع این فصل باید دانست که جهت بررسی هر تغییر در چارچوب سنت تطبیق بایستی بتوان به سه سئوال پاسخ داد. این سه سئوال از اصول مهم در هر جامعه­ای می­باشد.


 

سئوال اول: تغییر در چه بستری پدید می­آید؟ تضاد یا وفاق؟

جامعه­شناسان وجود تغییر را پذیرفته­اند اما تغییر معمولا در یک شرایط نامساعد پیش می­آید. سئوال این است که اصل و اساس درگیری و جنگ اجتماع بنا شده و یا بر وفاق و صلح؟ برخی معنقدند وضعیت عادی و غالب جوامع صلح و آشتی است. جنگ و نزاع استثناء است. معتقدند که جامعه از گروههای کوچکی است که این گروهها هم از طریق علائق افراد نسبت بهم پدید می­آید اما عده­ای معتقدند اصل دنیا تضاد است نه تنها جنگ و نزاعها خصمانه است حتی فعالیتها در ظاهر از تضاد اثری نشان نمیدهد مثال: مارکسیستها.

اینها معتقدند از درون جنگ و نزاع بیرون می­آید به این معنی که افراد گروهها که در کنار هم قرار گرفته­اند نه به دلیل علاقه و محبت هست بلکه بدلیل عدم توافق با افراد دیگر است که ناچارا در کنار هم قرار دارند و همین باعث تضاد درونی خواهد شد.

جامعه­شناسان تضاد و بخصوص مارکسیستها تمامی کنش و واکنش­های جهان را مبتنی بر اصلی بنام پراکسیس می­دانند آنان می­گویند آنچه در دنیا هست محصول یک فرآیند دو بعدی است یک بعد تهاجم و یک بعد شناختی یا معرفتی است وقتی چرخهای ماشین با آسفالت درگیر می­شوند به گونه­ای تضاد مواجه­ایم که منتج به حرکت و پویایی می­شود. مارکسیستها از دسته جامعه­شناسان عملگرا هستند، اعتقاد دارند چیزی که صرفا در فکر آدمی هست هنوز متولد نشده پس اهمیتی ندارد و وقتی اهمیت ندارد مورد توجه قرار نخواهد گرفت یعنی ظهور و بروز ندارد پس نتیجه بعد تهاجمی به خودی خود فاقد اعتبار و اهمیت است.

مارکسیست معتقد است که در یک جامعه ناعادلانه نظام پراکسیس از وضعیت نرمال خود خارج شده و در ارتباط با وضعیت کنشها که طرف اصلی آن انسان است بعد معرفتی از بین می­رود. مارکس معتقد است در یک جامعه طبقاتی (فئودالی یا سرمایه­داری) انسان از خود بیگانه شده چون نیازهای فطری او برآورده نمی­شود. جامعه سالم از نظر مارکس جامعه­ای است که بر اساس نیازهای خود تولید و مصرف می­کند نه کمتر، نه بیشتر. در جامعه طبقاتی انسان از نیازهای خود دور و به مسائل حاشیه­ای و بی­اهمیت خواهد رسید. در این جامعه طبقه کارگر کار می­کند اما کارش همراه با خودآگاهی (بعد معرفتی پراکسیس) نیست. جامعه­شناسان وفاق دارند که دنیا بر اساس آشتی و آرامش بنا شده است و با کوچکترین تغییری آرامش آن جامعه مورد هدف قرار می­گیرد.

جامعه­شناسان کارکردگرا از این جمله هستند اما جامعه­شناسان تضادگرا معتقدند که دنیا بر اساس تضاد، جنگ، جدال یبن تمام پدیده­ها شده و تغییر در یک اجتماع نه در یک بستر آرام بلکه در چارچوب کاملا متشنج بوجود آمده.

سئوال دوم: عامل اصلی تغییر کیست انسانها هستند یا ساختارها؟

در حوزه جامعه­شناسی نه فقط تغییر اجتماعی بلکه هر پدیده دیگری محصول حداقل یکی از این دو عامل می­باشد آنقدر پاسخ این سئوال در تغییرات اجتماعی اهمیت دارد که در پاسخ دو گروه جامعه­شناس با دو چشم­انداز مختلف نظری و روشی ارائه طریق کرده­اند. اراده­گرایان معتقدند این اراده افراد است که نقش اصلی را در ایجاد پدیده­ها و تغییرات اجتماعی بازی می­کنند.

گروه اول اراده­گرایان: نقش توده جامعه را در ایجاد تغییر بیشتر دانسته­اند. اما گروه دوم بر نقش نخبگان، فرهیختگان و رهبران تأکید می­ورزند. آنها معتقدند اگر رجال فکری نباشند تغییر ایجاد نمی­شود مختصرا تغییر اجتماع محصول قدرت یا زوال نخبگان است. اگر بخواهیم دیدگاه این دو دسته را بدون جانبداری از گروه خاصی جمع­بندی کنیم می­توانیم بگوییم که در جریان تغییرات اجتماعی گروه نخبگان و توده به یک تقسیم کار مبادرت می­ورزند.

رجال فکر و نخبگان صاحب اطلاعات و دانش هستند و توده جامعه صاحب انرژی فراوان که این دو لازم و ملزوم هم می­باشند. وجود هر دو عامل فکری و یدی در تغییراتی چون شورش، انقلاب و غیره ضروری است.

در انقلاب هندوستان نقش رهبری چون گاندی با آن اندیشه و سبک خاص در مبارزه بدون شک از نقش عموم بیشتر بوده. در انقلاب ایران نقش امام خمینی(ره) در بسیج و سازماندهی توده مردم انکارناپذیر است. جالب است که خود ایشان همواره بر نقش مردم بر ظهور انقلاب تأکید داشتند.

 

 

 

 

 

 






تاریخ : یکشنبه 94/11/4 | 2:59 عصر | نویسنده : ahmadhoshangi | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.