نظام سیاسى اسلام در غدیر خم - وبلاگ منتظران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

تبیین نظام سیاسى اسلام در غدیر خم


ویژگیهاى على(ع) از نگاه پیامبر(ص)

رحلت پیامبر و منازعات سیاسى

نظام رهبرى در مکتب اهل‏ بیت علیهم السلام

تعیین جانشینى براى رهبرى امت اسلامى از مهمترین و عمده ‏ترین مسایلى بود که پیامبر اکرم در آخرین سال حیات، هنگام بازگشت از حجة‏الوداع، به همراهان خویش ابلاغ کرد.

اگر چه این اعلام عمومى، به فرمان خداوند صورت گرفت، ولى صرف نظر از جنبه آن، مى‏توانست ‏حاکى از دغدغه طبیعى معمار و بنیانگذار مکتب نسبت ‏به آینده امت ‏باشد، این اقدام یک ضرورت اجتماعى اجتناب ‏ناپذیر بود، و از انتظارات عقلاى عالم به شمار مى‏آمد و آن حضرت حتى در زمان حیات خویش از آن مهم غفلت نمى‏ورزید. او مى‏دانست که جامعه بى سرپرست مانند رمه  بى ‏چوپان که هر لحظه در معرض اختلاف، گسستگى و هجوم فرصت‏ طلبان است. لذا هر وقت‏ براى جنگ یا غزوه‏اى از مدینه خارج مى‏شد، شهر را بدون امیر و خلیفه وا نمى‏گذاشت؛ پس هنگامى که سفرى ابدى در پیش رو داشت، چگونه ممکن بود امت را به حال خود واگذارد. (1)

این بود که در زیر آفتاب سوزان بیابان تفتیده حجاز در میان جمعى از بزرگان اصحاب، کوشید تا رسالت ‏خویش را به پایان رساند. علماى شیعه و شمارى از دانشمندان اهل تسنن ‏بر این باورند که سوره مائده، به ویژه آیه‏67، آخرین کلامى بود که بر پیامبر(ص) نازل شد.

بسیارى از علماى اسلام معتقدند که آیه مزبور در روز هجدهم ذى‏ حجه، پس از تمام شدن اعمال حجة‏الوداع در غدیر خم و قبل از آن که پیامبر على(ع) را خلیفه خود معرفى کند، نازل شده است آنها شان نزول این آیه را انتصاب على(ع) به جانشینى پیامبر(ص) مى‏دانند. (2)

و باز هنگام حرکت ‏به سوى تبوک به على(ع) فرمود: " انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى"؛ نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسى است، جز این که پس از من پیامبرى نخواهد بود.

پیامبر(ص) با این سخن مقام وزارت، اختصاص در دوستى، برترى بر همگان و جانشینى در زمان حیات و پس از وفاتش را براى على(ع) ثابت کرد. زیرا قرآن کریم به تحقق همه این موارد هارون گواهى مى‏دهد. (3)

ویژگیهاى على(ع) از نگاه پیامبر(ص)

پیامبر(ص) بارها به موقعیت معنوى على(ع)، فضایل آن حضرت، امتیازات او بر دیگران و مقام وصایت و وراثتش تاکید کرده است. آن بزرگوار در گفتار بلندى به دخترش فاطمه(س) مى‏فرماید:

" اى فاطمه، آیا خشنود نیستى من تو را به همسرى کسى درآوردم که اسلامش پیشتر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ به راستى خداى تعالى به اهل زمین توجه فرمود، از میان ایشان پدرت را برگزید و او را پیغمبر قرار داد؛ دوباره به آنها توجه فرمود، از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصى قرار داد؛ خداى تعالى به من وحى فرمود: که تو را به ازدواج او درآورم. اى فاطمه، آیا نمى‏دانى که خداوند به خاطر بزرگداشت تو، تو را به همسرى بزرگترین، بردبارترین و دانشمندترین مردان، کسى که پیش از دیگران اسلام اختیار کرد، درآورد؟"

فاطمه علیهاالسلام ازاین سخنان خندان و شکفته شد، پس رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم  به او فرمود: اى فاطمه، به راستى براى على هشت فضیلت است که مانند آن به هیچ یک از پیشینیان و آیندگان داده نشده: او در دنیا و آخرت برادر من است و این فضیلتى است که هیچ کس داراى آن نیست؛ تو، که بانوى زنان بهشتى، همسر او هستى؛ دو نتیجه و زاده رحمت [حسن و حسین] که فرزند زادگان منند، فرزندان اویند؛ برادرش [جعفر بن‏ابى طالب] کسى است که با دو بال در بهشت آرایش شده و با فرشتگان هر کجا بخواهد پرواز مى‏کند؛ علم اولین و آخرین نزد اوست؛ او نخستین کسى است که به من ایمان آورد؛ او آخرین کسى است که هنگام مرگ با من دیدار مى‏کند و او وصى من و وارث همه اوصیاست.

و باز رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم  به علىعلیه السلام فرمود: یا على، با تو مخاصمه و پیکار مى‏کنند و تو به سبب هفت ‏خصلت و فضیلت‏ بر دیگران پیروز مى‏شوى که هیچ کس داراى آن هفت ‏خصلت نیست: 1- تو نخستین ایمان‏آورندگانى؛ 2- در پیکار و جهاد با دشمنان دین از همگان بزرگتر و برترى؛3- داناترین ایشان به روزهاى خدا هستى؛ 4- در پیمان با خدا با وفاترین و پایدارترین آنهایى؛  5- با مردم مهربانتر از دیگرانى؛ 6- در تقسیم بیت‏المال به خاطر رعایت مساوات بر دیگران برترى دارى؛ 7- در فضیلتها و مزیتها در نزد خدا از همگان برتر و بزرگترى. (4)

احادیثى که درباره فضایل و مناقب على علیه السلام از پیامبر اکرم(ص) صادر شده به اندازه‏اى است که موضوع کتابهاى بسیارى گردیده و در این مجمل نمى‏گنجد، وما به قطره ای از دریا بسنده می کنیم.

به هر حال از مجموع این احادیث در مراحل مختلف چنین به دست مى‏آید:

1 - پیامبر اکرم(ص) در نخستین روزهاى بعثت، که به نص قرآن ماموریت ‏یافت ‏خویشان نزدیکتر خود را به دین خدا دعوت کند، صریحا به آنان فرمود: هر یک از شما که در اجابت دعوت من از دیگران پیشى گیرد، وزیر، جانشین و وصى من است.

على(ع) از دیگران سبقت گرفت و اسلام را پذیرفت. پیامبر(ص) از او قبول فرمود و او را وزیر و جانشین خود ساخت. على(ع) خود این رویداد را این ‏گونه بازگو مى‏کند:

من از همه کوچکتر بودم، عرض کردم: من وزیر تو مى‏شوم، پیغمبر دستش را به گردن من گذاشته، فرمود: این شخص برادر، وصى و جانشین من است، از او اطاعت کنید. مردم مى‏خندیدند و به ابوطالب مى‏گفتند: تو را امر کرد که از پسرت اطاعت کنى! (5)

2 - پیامبر اکرم(ص) مکرر تصریح فرمود: که على(ع) در گفتار و کردار خود از خطا و گناه مصون است، هر سخنى که بگوید و هر کارى که انجام دهد با دعوت دینى مطابقت دارد و داناترین مردم به معارف و شرایع اسلام است.

راویان عامه و خاصه نقل کرده‏اند که، پیامبر(ص) فرمود: على همیشه با حق و قرآن است و حق و قرآن همیشه با اوست و تا قیامت از هم جدا نخواهند شد. (6)

3 - مجاهدتها و خدمات على(ع) او را از دیگر صحابه همواره ممتاز گردانید، خوابیدن او در بستر پیامبر در شبانگاهان هجرت و فتوحات او در بدر، احد، خندق و خیبر زبانزد همگان بود.

4 - درغدیرخم پیامبر(ص) على(ع) را به ولایت عامه مردم نصب و معرفى کرد و او را مانند خود سرپرست مؤمنان قرار داد. (7)

رحلت پیامبر و منازعات سیاسى

هر چند رحلت پیامبر و منازعات دامنه ‏دار اصحاب براى تصدى خلافت امرى اسف‏انگیز و فاجعه‏آفرین است، اما پیامى مهم دارد و آن این که مساله رهبرى و حکومت از روشن ‏ترین و بدیهى ترین نیازهاى جامعه اسلامى است؛ نیازى که صحابه پیامبر یک صدا براى تحقق آن قیام کردند، هیچ کس در لزوم آن تردید روا نداشت و تنها مصداق و شیوه تعیین آن مورد اختلاف واقع شد. شیعیان معتقد بودند که انتصاب على(ع) به خلافت از سوى پیامبر، نه تنها به موجب نص صورت گرفته است، بلکه از جهت عقلى هم از پذیرش آن گریزى نیست؛ زیرا عقل نمى‏تواند بپذیرد که رهبرى درباره کوچکترین مسایل فردى و اجتماعى با پیروان خویش سخن بگوید اما مهمترین مساله جامعه را در پرده ابهام و سکوت باقى گذارد. همچنین شیعیان ادعاى تمسک به راى اکثریت و یا اجماع امت در موضوع خلاف را بى ‏وجه مى‏دانند، خصوصا اگر کسى بخواهد آن را به گفتار و کردار پیامبر(ص) نیز مستند سازد؛ زیرا ارجاع به راى اکثریت و یا واگذارى امر امت ‏به اهل «حل و عقد» از سوى کسى که جز وحى سخن نمى‏گوید امرى شایسته به نظر نمى‏رسد.

البته آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، نه راى اکثریت ‏بود، نه انتخاب اهل حل و عقد، براى این که نه راى ‏گیرى عمومى در کار بود و نه آنها که خلیفه تعیین کردند همه اهل حل و عقد به شمار مى‏آمدند، به ویژه آن که بسیارى از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) مانند ابن‏عباس، زبیر، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار دراین انتخاب حضور نداشتند و به شدت با آن مخالف بودند. همه مى دانند حتى بیعتى که انجام شد در سطحى گسترده و عمومى نبود و تنها به تنى چند از متنفذین و سران قبایل اختصاص داشت. (8)خلیفه دوم، با آن که خود بنیانگذار این خلافت ‏بود، مى‏گفت:

" هر کس به چنین طریقى متوسل شود شایسته بیعت نیست و هر کس چنین بیعتى کند باطل خواهد بود». (9)

اهل سقیفه حتى به همان شیوه که خود ابداع و عمل کردند وفادار نماندند، بلکه سالیانى بعد، خلیفه اول رسما عمر را به جانشینى خود برگزید.

در پى این عمل خلیفه اول، چنین پرسشى پدید آمد: اگر تعیین جانشین امرى ‏جایز است، چرا بر پیامبر روا نبود و اگر جایز نیست، چرا خلیفه بدان دست ‏یازید؟

نظام رهبرى در مکتب اهل‏ بیت علیهم السلام

بسیارى از صحابه پیامبر با استفاده از مفاد آیاتى چون:

" و جعلنا ائمة یهدون بامرنا و کانوا بایاتنا یوقنون." (سجده/24)

" و جعلنا ائمة یهدون بامرنا لما صبروا..." ( انبیاء/‏73)

" ... قال انى جاعلک للناس اماما." (بقره/124)

و همچنین با استناد به قول و فعل پیامبر بر این باور شدند که امام و پیشواى جامعه باید از سوى خدا و به وسیله پیامبر(ص) معرفى و معین شده، معصوم و از هرعیب و نقص خَلقى و خُلقى و سببى پیراسته باشد. و در خاندانى پاک و پاکدامن تولد یافته باشد. بنابراین درعرف خاص شیعیان: «امام‏» رهبرى سیاسى، فکرى، اخلاقى را در برمى‏گیرد و اداره اموراجتماعى، راهنمایى و ارشاد فکرى و آموزش دینى و تصفیه و تزکیه اخلاقى ازاو انتظار مى‏رود. (10)چنین شخصى مسلما باید از رذایل اخلاقى وارسته، به فضایل آراسته و در دانش و بینش و بردبارى و سایر صفات متعالى سرآمد همگان باشد.

«الامام المطهر من الذنوب، المبراء عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم.‏» (11)

امام در سایه این ویژگیها ارشاد و هدایت امت را عهده ‏دار مى‏شود، اما روشن است که به هنجار آوردن ملت، بدون نظام و برنامه و مدیریت نیرومند، هرگز ممکن نیست. از این رو امامت را «نظام دین و دنیا» دانسته‏اند: هشتمین پیشواى ما حضرت رضا(ع) مى‏فرماید:

" ان الامام نظام الدین، عزالمسلمین، غیظ المنافقین و بوارالکافرین"؛ امام سبب برپایى نظام دین، خشم منافقین و نابودى کافرین است.

آرمان طرفداران مکتب اهل بیت پیامبراین بود که چنین کسى بر جامعه اسلامى حکومت کند. و آنها در سایه چنین آرمان بلندى همواره بر سلاطین فاسد و ستمگر شوریده‏اند. متفکر معروف عراقى دکتر على الوردى در این باره مى‏نویسد:

" شیعه ائمه خود را معصوم از گناه (پیراسته از فساد اخلاقى و سیاسى و اجتماعى) مى‏دانند و این عقیده یعنى اصل عصمت، نتایج اجتماعى و عملى سترگى در پى داشت؛ زیرا غیر مستقیم انتقادى از ستمگرى‏ها و تباهکارى‏هاى خلفا، سلاطین و قدرتمندان بود. شیعیان، که اعتقاد به عصمت دارند، با عصمت ائمه خود، گناهان بزرگ ستمکاران و فرمانروایان را مورد حمله قرار مى‏دادند و ائمه خود را به عنوان نمونه تمام‏ عیار عصمت و پاکدامنى در برابر آنان مى‏گذاشتند. تشیع، مانند هر مسلک انقلابى، ریشه فساد و تباه روزى و سیاه روزگارى جامعه را در سازمان حکومت جستجو مى‏کند و ناآگاهان و شناخت‏ نایافته‏ها (توده غافل و ناآگاه) را مسؤول و مقصر نمى‏شناسد. اعتقادى که شیعیان در باره امامت دارند همیشه آنها را به قیام بر ضد حکومتها واداشته است. شیعیان تنها حکومتى را بر حق مى‏دانند و از آن رضایت دارند که امامى معصوم از آل على آن را اداره کند. این عقیده موجب دوام و استحکام دشمنى میان شیعیان و صاحبان قدرت شده و بر این اساس بود که شیعه را گاهى به زندقه و الحاد متهم مى‏ساختند. رافضى بودن، معنى تلویحى و ضمنى آن، عبارت از رفض (رد و انکار) دین و دولت‏ بود و دوره‏اى بر مسلمین گذشت که اگر به زندقه یا کفر یا الحاد متهم مى‏شدند، بهتر از آن بود که به تشیع یا رفض متهم شوند و نشانه‏هاى آن تا امروز بر جاى مانده است." (12)

به حقیقت اصل عصمت و همچنین اندیشه ضرورت تنصیص امامت و رهبرى از جانب خدا و پیامبر و حصر این رهبرى در خاندان على، درفش فکرى و پرچم مقاومت ‏سیاسى و مبارزه معنوى گروههاى مخالف و انقلابى جامعه علیه خلفا و صاحبان امتیازات سیاسى و اجتماعى بود. حتى بارتلس، محقق و مورخ روسى، نیز مى‏پذیرد که نهضتها اغلب از آنجا آغاز مى‏شد که داعیان از جانب مدعیان امامت ‏به قصد متشکل ساختن پیروان در روستاها و میان قبایل و عشایر ظاهر مى‏شدند و مخفیانه به کسانى که مورد اعتماد بودند، تلقین مى‏کردند که قدرت و حکومت امویان و یا عباسیان از شیطان است و امیرالمؤمنین واقعى از اولاد على علیه السلام ظهور کرده، زمین را از قسط و عدل پر خواهند کرد، چنان که از جور و ستم پر شده است. (13)

به گزارش قاضى نعمان، در طول قرن هشتم تا نهم میلادى در اصفهان، هرات، خراسان، فارس، رى و نقاط دیگر صد و نه جنبش به رهبرى فرزندان على برپا شد و همه آنها مدعى بودند که «علم حقیقى‏» محمد(ص) و کلید گنج اسرار رسالت نزد آنها و مسند خلافت‏ حق آنهاست‏». (14)

اما باید دانست که غیبت امام معصوم هرگز به معناى تعطیل شدن نظام دینى نیست؛ زیرا اولا اجراى بسیارى از احکام اسلامى متوقف بر وجود نظام است و ثانیا حفط کیان اسلام و مسلمین بدون برخوردارى از قدرت و حاکمیت دین ممکن نیست. در عصر غیبت این مسؤولیت ‏به عهده کسى است که از نظر علم و عدالت و دیگر ملاکها از دیگران به امام معصوم(ع) نزدیکترباشد.

پى ‏نوشت ها:

1- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به کتاب «ماجراى سقیفه‏» نوشته محمدرضا مظفر، ترجمه سید غلامرضا سعیدى، ص‏39.

2- سوره مائده، آیه‏67.

3- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به کتابهاى «على در قرآن و حدیث‏» و «تجلى امامت‏» تالیف سید على‏اصغر ناظم ‏زاده.

4- ارشاد، ج 1، ص 32.

5- طبرى، ج 2، ص‏63.

6- غایة ‏المرام، ص‏539.

7- براى آگاهى از منابع حدیث غدیر، رجوع شود به دو کتاب «عبقات‏الانوار، میرحامد حسین هندى‏» و «الغدیر، عبدالحسین امینى.»

8- تاریخ یعقوبى، ج 2، صص‏103 و106/ مروج الذهب، ج 2، صص‏307 و 352.

9- کنزالعمال، ج‏3، ص‏2326.

10- پیشواى صادق، آیت‏الله خامنه‏اى، صص 70 و 71.

11- اصول کافى، ج 1، ص‏387.

12- وعاظ السلاطین، صص 302 و303.

13- ناصرخسرو و اسماعیلیان، بارتلس، ص‏76.

14- همان کتاب، و نیز بنگرید به کتاب حکومت اسلامى از دیدگاه نائینى، حمید رضا مستعان، صص 8 - 10.

+ نوشته شده در  ساعت   توسط s.kazemi  |  نظر بدهید

عید غدیر از دیدگاه‏ علامه جعفر مرتضى العاملى

عید غدیر از دیدگاه‏ علامه جعفر مرتضى العاملى

 

عید غدیر خم (1)

عید غدیر، یک عید اصیل اسلامى است. چرا که روز هجدهم ذى الحجه را مسلمانان در سه قرن اول، به این عنوان جشن مى‏گرفته‏اند. گفتار مقریزى که مى‏گوید: « اولین بارى که این عید در اسلام معروف شد، در زمان فرمانروایى معزالدوله على بن ‏بویه، در عراق بود، وى آن را به سال سیصد و پنجاه و دو هجرى، به وجود آورد و از آن پس، شیعیان این روز را عید قرار دادند، (2) غیر صحیح و قابل قبول نیست. زیرا مسعودى گفته است: « فرزندان و شیعیان على رضى الله عنه، این روز را گرامى مى‏داشتند.» (3) و این در حالى است که مسعودى شش سال قبل از تاریخى که مقریزى مى‏گوید، یعنى به سال سیصد و چهل و شش هجرى، فوت کرده است. فرات بن ‏ابراهیم از دانشمندان قرن سوم، حدیثى را از امام صادق علیه السلام روایت مى‏کند که حضرت در آن از آباء طاهرینش علیهم السلام نقل مى‏کند : رسول اکرم (ص) فرمود:

« یوم غدیر خم أفضل أعیاد أمتى...»؛ روز غدیر از بهترین اعیاد امت من است... (4)

امام على(ع) در سالى که روز جمعه و روز غدیر با هم مصادف شده بود، براى مردم خطبه خواند و در آن فرمود:

«ان الله عزوجل جمع لکم معشرالمؤمنین فى هذا الیوم عیدین عظیمین کبیرین...»؛ خداى عزوجل در این روز، دو عید عظیم بزرگ را براى شما گروه مؤمنان جمع کرده است.

  در این خطبه طولانى  امام مردم را به انجام کارهایى که شایسته است در اعیاد انجام گردد و اظهار شادى و سرور در این گونه ایام ـ به طور تفصیل ـ امر مى‏کند. طالبین به این خطبه مراجعه کنند. (5)

فرات به سند خود از فرات بن‏ أحنف و او از امام صادق(ع) روایت مى‏کند که: به امام عرض کردم: فدایت شوم، آیا عیدى بهتر از  عید فطر ، و  عید قربان ، و روز جمعه، و  روز عرفه  براى مسلمین وجود دارد؟ حضرت به من فرمود:

«نعم، أفضلها و أعظمها و أشرفها عندالله منزلة، هو الیوم الذى أکمل الله فیه الدین، و أنزل على نبیه محمد: ألیوم اکملت لکم دینکم الخ...» (6) ؛ بله، افضل و أعظم و أشرف اعیاد از نظر قدر و منزلت در نزد خدا، روزى است که در آن خدا دینش را کامل کرد و آیه شریفه: الیوم أکملت لکم دینکم... را بر پیامبرش نازل کرد.

در کتاب شریف کافى آمده است: حسن بن ‏راشد از امام صادق(ع) نقل مى‏کند که حضرت روز غدیر را عید خواند و در آخر کلام خود فرمود:

« فإن الأنبیاء صلوات الله علیهم کانت تأمر الأوصیاء بالیوم الذى کان یقام فیه الوصی أن یتخذ عیدا»؛ انبیاء الهى صلوات الله علیهم به جانشینان خود دستور مى‏دادند که روز انتخاب و برگزیدن وصى را جشن بگیرند. حسن مى‏گوید: عرض کردم: اگر کسى آن را روزه بگیرد چه وضعى دارد؟

حضرت فرمود: «صیام ستین شهرا» (7)

و در روایت دیگرى آمده است که: رسول اکرم(ص) به حضرت على(ع) سفارش کرد که مسلمین این روز را عید بگیرند. (8) در این باره به روایات ذیل مراجعه کنید:

روایت مفضل بن عمر از امام صادق(ع)، (9) روایت عمار بن ‏حریزعبدى از امام صادق(ع) (10) و روایت ابوالحسن لیثى از امام صادق(ع) (11) و نیز روایت زیاد بن ‏محمد از آن حضرت(ع). (12)

« فیاض بن‏عمر محمد بن ‏طوسى در سال دویست و پنجاه و نه، در حالى که بیش از نود سال از عمرش مى‏گذشت گفت: ابوالحسن على بن ‏موسى‏الرضا علیه السلام را در روز غدیر خم دیدم که گروهى از خواصش، در حضور آن بزرگوار نشسته بودند. حضرت(ع) آنان را براى صرف افطار دعوت کرده بود و طعام و خیرات و عطایایى از قبیل پوشاک و حتى انگشتر و کفش به منازل آنان فرستاد و وضع آنان و حواشى خود را تغییر داد و در آن روز وسائلى را دیدم به کار گرفتند که سابقه نداشت. و در این حال حضرت(ع) فضایل این روز بزرگ را براى آنان ذکر مى‏کرد... .» (13)

در کتاب مختصر بصائرالدرجات، به اسناد از محمد بن‏علاء همدانى واسطى و یجبى بن ‏جریح بغدادى آمده است که گفتند: « با هم، به قصد دیدار احمد بن‏ اسحاق قمى، از اصحاب امام حسن عسکرى(ع) (متوفاى 260) عازم شهر قم شدیم. هنگامى که رسیدیم، در منزل او را کوبیدیم، دخترکى عراقى در را باز کرد. حال احمد را از او پرسیدیم. گفت: مشغول برگزارى عید خود است، زیرا امروز عید است. گفتیم: سبحان الله، أعیاد شیعه چهار تاست: عید قربان، عید فطر، عید غدیر و روز جمعه الخ...» (14)

 علامه امینى  در کتاب ارزشمند الغدیر، ده ها روایت از ده ها کتاب مورد وثوق اهل سنت دال بر عید بودن روز غدیر در قرون اول اسلام و این که این عید، شایع و معروف بود، جمع ‏آورى و نقل کرده است... کافى است به فصلى از این کتاب مراجعه شود که در آن تبریک و تهنیت شیخین (ابوبکر و عمر) به حضرت على(ع) را به مناسبت انتصاب او از طرف رسول خدا(ص) به ولایت، ذکر مى‏کند.

غیر از منابعى که تهنیت صحابه را بدین مناسبت ذکر کرده‏اند و علاوه بر منابع بسیارى که بر عید بودن روز غدیر تصریح کرده‏اند، علامه امینى تبریک شیخین را از شصت منبع معتبر ذکر کرده است.

در این باره رجوع کنید به: الغدیر / ج 1 / از ص 267 تا ص 289.

لذا از این مطالب معلوم مى‏شود که: گفته ابن ‏تیمیه در مورد عید غدیر که: عید گرفتن این روز هیچگونه دلیلى ندارد و در بین سلف، چه از اهل بیت و چه از دیگران، کسى آن را جشن نگرفته، (15) صحیح نیست و مستند به دلیل علمى یا تاریخى نمى‏باشد و دلائل محکم خلاف آن را ثابت مى‏کند .

 

پى‏نوشت ها:

1ـ بزرگداشت‏ها در اسلام ( المواسم و المراسم)، علامه جفعر مرتضى عاملى، ترجمه: محمد سپهرى.

2ـ الخطط مقریزى، ج 1، ص 288.

3ـ التنبیه و الاشراف، صص 221 و 222.

4ـ الغدیر، ج 1، ص 283.

5ـ مصباح المتهجد، ص 698.

6ـ الغدیر، ج 1، صص 284 و 285 / تفسیر فرات، ص‏ 12.

7ـ کافى، ج 4، صص 149 ـ 148/ الغدیر، ج 1، ص 285 به نقل از کافى / مصباح المتهجد، ص 680/ تاریخ بغداد، ج 8، ص 290/ تذکرة الخواص، ص 30/ مناقب خوارزمى، ص 94 به جاى شصت ماه، شصت سال آورده، مناقب الامام على از ابن‏ مغازلى، ص 19/ فرائد السمطین، باب 13، ج 1، ص 77 مانند مناقب خوارزمى/ الغدیر، ج 1، ص 401 و 402.

8 ـ کافى، ج 4، ص 149/ الغدیر، ج 1، صص 285 و 286.

9ـ خصال صدوق، ج 1، ص 246/ الغدیر، ج 1، ص‏ 286.

10ـ مصباح المتهجد، ص 680/ الغدیر، ج 1، ص 286.

11ـ الغدیر، ج 1، ص 287 به نقل از حمیرى .

12ـ مصباح المتهجد، ص 679 .

13ـ الغدیر، ج 1، ص 287/ مصباح المتهجد، ص 696 .

14ـ الغدیر، ج 1، ص 287.

15ـ اقتضاء الصراط المستقیم، ص 294.

 

 

نظر یادت نره






تاریخ : دوشنبه 94/7/6 | 3:39 عصر | نویسنده : ahmadhoshangi | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.